پنج سال پس از آنکه گودزیلا، گیدوراشاه را شکست داد، کنگ در جزیره جمجمه زیر یک گنبد بزرگ تحت نظارت دانشمندان کنترل می شود. همزمان والتر سیمونز در ایپکس سایبرنتیک تحقیقات وسیعی را در زمینه دستیابی به زیست بوم طبیعی در اعماق زمین و دستیابی به منشا انرژی موجود در آنجا آغاز کرده است. اما تحقیقات ایپکس سایبرنتیک موجب شده تا گودزیلا که مدتهاست از قلمرو انسانها دور بوده ناگهان احساس خطر کرده و به قلمرو انسانها حمله کند....
هیولاها از عناصر شاخص و بسیار قدیمی سینمای وحشت و ژانر علمی تخیلی هستند که در دوره های مختلف سینما، متاثر از شرایط حاکم بر جهان و یا یک کشور بر پرده سینما ظهور پیدا می کردند. مثلا در دوران جنگ جهانی یا دوره جنگ سرد یا دورانهای رکود اقتصادی، هیولاها که به نوعی نماد آن بحران بودند و با شکل و شمایل متفاوتی ظاهر می شدند.
منشا پیدایش هیولاها نیز کاملا متفاوت بود. بعضی از اعماق تاریخ و زمین، سر و کلهیشان پیدا می شد و برخی از آسمانها و کرات دیگر؛ برخی نیز از درون آزمایشگاه ها و توسط دانشمندان ساخته و به مردم شهرها و کشورها حمله می کردند.
در مجموع همه هیولاها نمادی از ترسهای بشری از موضوعات خاصی بوده و هستند که به اشکال و شمایل گوناگون به عنوان عنصر وحشت زا در قالب یک فیلم داستانی در میایند.
از قدیمی ترین و با سابقه ترین این هیولاها گودزیلا و کینگ کنگ هستند؛ با دو زادگاه مختلف از شرق و غرب دنیا.
گودزیلا هیولایی ژاپنی الاصل است که در واقع نمادی از بمب اتم و آزمایشات هسته ای می باشد؛ و کینگ کنگ هیولایی آمریکایی بوده که مظهر طبیعت رام نشده است که در مقابل انسان در حال پیشرفت قرار می گیرد.
گودزیلا و کینگ کنگ با آنکه هر دو هیولا بوده و موجب وحشت انسانها می شوند ولی کاملا با یکدیگر متفاوتند. کینگ کنگ در واقع همچون طبیعت بکر و دست نخورده است که انسان مدرن به سراغ او رفته و چون نمی تواند کنترلش کند، او را نابود می کند. ولی گودزیلا به نوعی خشم طبیعت است که در اثر برخورد تمدن مدرن با آن بوجود آمده است. گودزیلا به نوعی خلق شده حماقت بشریت است؛ بشری که عملی را انجام می دهد و از کنترلش خارج شده و به صورت عذابی به خود او باز می گردد.
همین تفاوتهای معنا دار موجب شده انتهای داستان هر دو، با آنکه هیولا هستند حس و حال متفاوتی در بیننده ایجاد کند؛ مرگ کینگ کنگ غم انگیز است و مرگ گودزیلا موجب آسودگی خاطر بیننده و رفع اضطراب. زیرا کینگ کنگ در ابتدا کاری با بشر مدرن ندارد ولی گودزیلا زاییده حماقت بشر مدرن است.
بر اساس آنچه گفته شد، تقابل این دو به صورت یک فیلم تحت عنوان " گودزیلا علیه کنگ" یا "گودزیلا در برابر کنگ" می توانست بسیار پرمغز، جالب و جذاب باشد؛ که متاسفانه فیلمساز بدون در نظر گرفتن بسیاری اجزای فیلمهای علمی تخیلی همراه با عناصر سینمای وحشت زای آخرالزمانی و تنها با تاکید بر عناصر بصری سینما، خصوصا جلوه های ویژه، فقط فیلمی اکشن ساخته است.
در همان ابتدای فیلم کینگ کنگ در بند بشر مدرن را شاهدیم که ناچار است در کنار انسانها زندگی کند و جز برخی خسارت زدن ها گویا علاقه ای به طغیان و فرار از بند انسانها ندارد. گودزیلا نیز دیگر نه زاییده رفتارهای خطرناک و کنترل ناشده بشر، بلکه موجودی است در گوشه ای از کره زمین به زندگی خود ادامه می دهد.
حمله مجدد گوزیلا به انسانها نیز بدلیل سعی آنها برای خلق یک بحران جدید در این دنیاست. گویی گودزیلا از اینکه رقیب دیگری برای او بوجود بیاید خشمگین است. والتر سیمونز در ایپکس سایبرنتیک سعی می کند با دستیابی به منشا نیرویی که در اعماق زمین است گودزیلایی جدید و البته تحت کنترل خود بوجود بیاورد که همین رفتار خشم گودزیلا را به همراه دارد.
شخصیت پردازی های بی رمق و بسیار بد و پرداخت سطحی روابط فی مابین موجب شده بحرانی آخرالزمانی خلق نشود؛ درحالیکه فیلمساز می توانست در یک سوم پایانی فیلم، اضطرابی ممتد و عمیق را ایجاد کند، ما شاهد فیلمی تنها پر زد وخورد و اکشن هستیم.
مثلا والتر سیمونز به عنوان کسی که قرار است با جاه طلبی خود دنیا را بهم بریزد، هیچ پرداخت درستی ندارد و آن شخصیت پولدار و خودخواه و جاه طلب را به ما نشان نمی دهد؛ یا شخصیت دکتر لیند و دکتر اندروز به عنوان دو شخصیت مهم فیلم، بسیار تخت و بدون عمق پرداخت شده اند. از همه بدتر سه شخصیت مدیسن راسل، هیز و ولنتاین است که اساسا حضور این سه در کنار هم تمام جدیت فیلم را گرفته و حتی در برخی از سکانس ها فیلم را تا تبدیل شدن به یک فیلم کودکانه و بلکه احمقانه نزدیک می کند. به عنوان مثال عبور آنها از سیستم امنیتی ایپکس سایبرنتیک انقدر احمقانه است که گویی درحال تماشای فیلمی کمدی هستیم.
نکته مهمی که در فیلم وجود دارد نشان دادن رقابت جدی آمریکا با چین است. همانطور که اشاره شد کینگ کنگ نماد طبیعت بکر و دست نخورده است و اساسا بدویت در مقابل مدرنیته را نشان می دهد. در فیلم "گودزیلا در برابر کنگ" دختری آسیایی وجود دارد که می تواند با کنگ ارتباط برقرار کند. به دیگر سخن، کنگ به عنوان یک موجود بدوی می تواند با یک مرحله بعد خود که دختر آسیایی است حرف بزند و رابط انسان مدرن و کنگ، همین دختر است.
گودزیلای جدید که به آن گودزیلایمکانیکی می گویند و توسط والتر سیمونز خلق شده، تمام قدرت خود را در هنگ کنگ بدست می آورد. به طوری که گودزیلا در هنگ کنگ وجود کینگ کنگ را که به اعماق زمین رفته حس کرده و حفره ای در زمین ایجاد می کند؛ و محلی هم که نیروی محرکه گودزیلایمکانیکی در آن قرار دارد در اعماق زمینهای زیر هنگ کنگ است. در واقع گودزیلامکانیکی هیولایی است که در چین ظهور کرده و در آنجا طغیان می کند.
با توجه به اینکه ظهور چین جدید در سایه سرمایه گذاری شرکت های بزرگ غربی خصوصا آمریکایی بوده است می توان آشکارا هدف فیلمساز از طغیان هیولایی به نام گودزیلایمکانیکی در آن محل خاص را فهمید؛ در واقع فیلمساز کنگ، گودزیلا و گودزیلایمکانیکی را با محوریت چین قرار داده است؛ و می خواهد به بیننده اینطور القا کند که اگر چینی ها در همان بدویتشان بمانند، می توانند به دنیای مدرن کمک کنند و اگر اجازه ورود آنها به دنیای مدرن داده شود، نتیجه اش می شود گودزیلایی جدید و بسیار قوی تر از گودزیلای قدیمی.
پایان/
نظر شما